قتل عام آذربایجانی ها بدست ارامنه و دوستان آنها
دوستان عاملان این قتل عامهای آذربایجانی ها بایستی شرم کنند
خا طره خون ریزی های ارامنه و دوستان آنها و شهر تاریخی اقدم قره باغ آذربایجان
آواره گان شهرهای اشغال شده قره باغ آذربایجان بعد از به قتل رسیدن ده ها هزار آذربایجانی توسط ارامنه و دوستان آنها
بزبان آلمانی برای تسلی ی قتل عام وخشیانه ارامنه و دوستان آنها در قره باغ آذربایجان
قتل عام وخشیانه ارامنه و دوستان آنها در قره باغ آذربایجان
موسیقی رهایی بخش برای سرزمین های اشغال شده قره باغ
Video قره باغ آذربایجان
قتل عام
قتل عام
کشتار خوجالی
نسل کشی تورکان آذربایجان در حال حاضر نیز به دست ارامنه در جریان است
اسفند ماه سالروز قتل عام خوجالي
مردم بي دفاع خوجالي در قره باغ آذربايجان
NewsBBTV
Qarabag
Karabakh
Azerall
Yurd-Azerall
Mirzexezerinsesi.
Qarabag
Yacht Club in Azerbaijan
Baku Night
December, Snow in Baku
Autumn & Baku
Sea and Azerbaijan
Baku
Cloudy Sky in Azerbaijan
Baku
Landscape From Azerbaijan
Baku, Academy of Science
Azerbaijan
Shoemaker in Azerbaijan
Novruz Bayrami.نوروز بایرامی
نوروز بایرامی2007
Azerbaijan
Ecki
International Search Engines
Moteurs de recherche
Massive list of foreign search engine links!
AOL and Music
Society & Culture & Azerbaijan
Real Rumsfeld(Imeem.com)
Karaev
Azeri
Web Sites
Travel Guide & Azerbaijan
Azerbaijan
view
Sami Yusuf
Topix
Biocrawler
Turksagenda
Nieuwslijn archief
Jazz Stars
Azerbaijan editor receives death threat after report on colleague's
AZERI NATIONAL FUTSAL TEAM
Open Society Institute-Assistance Foundation Azerbaijan
Geography of Azerbaijan
Wordpress
Listing of Cultures supported by the Microsoft .Net Framework 1.1
GEORGIA & SOUTH CAUCASUS
Geyiklik & Video | Mistixvideo | Aygiz(Azeri) | |||
Hepisivideo | |||||
About Azerbaijan
Azeri
Azerbaijani
Dictionary and Azeri
Azerbaijan
Azeri
AzeriUSA
Azeri Language
Defence
US Attack on Iran from Azerbaijan Territory Impossible
Azerbaijani analyst: Iranian missiles threaten not the USA or Russia, but Azerbaijan
What the Azeri Language Tells Us
Azərbaycan əlifbası
Azerbajan and Wordpress
Yegana Mammadova
حلال ای له :آنام. Annem Hakkın Helal Eyle [ILAHI]
Annem annem canım annem
Annem
Annem
CANIM ANNEMM
صفحه ی جمهوری اسلامی ایران به زبان آذری برای مردم جمهوری آذربایجان
Videos, Musics, News and More
Clipstr & Videos
NewsBBTV
UCOZ & MP3
Videoalemi
Video Azbuz
.KVN Planeta Parni iz Baku - Deputatکمدی
Gio
Sound of Azerbaijan
Yasamal
Colors
MusicForEver
ListAz
Colors
سویرم یار اولورم یار
ان مشهور ترکیه صنعت جی سی جیلان خانم : دون مارالیم ترانه سی
رقصانه خانم آذربایجانین صنعت جی سی:آی جیرانیم ترانه سی
گول آقاجی :آذری ترانه سی
روبابه قره باغلی خانم: نه سن منیم کی سن, نه من سنین کی ترانه سی
| |
---|---|
اردبیل یک پایتخت در زمان حملات اعراب و اشغال آذربایجان و یک پایتخت در زمان سلسله ی صفو یه اردبیل یک شهر خاطره ها و زیبایی ها |
علت ابنکه علم در ایران با زمان نا آشنا است را بایستی در فقدان فهمیدنها و دانستن ها جستجو کرد و نتیجه ای که استاد صفری گرفته بود این بود که بیگانگی و تعارض با فهم سبب شده است که رجال و گردانند گان جامعه در حرفهایی که می زنند زمان و نقش زمان ثانیه های امروزی در تغییر ات لحظه ای هر پدیده هیچ اثری نداشته باشد
استاد بابا صفری پدر تاریخ اردبیل |
زندگينامه صمدبهرنگي
--------------------------------------------------------------------------------
سال و محل تولّد: 1318 چرند آب تبريز
سال و محل وفات: 1347 اردبيل
صمدبهرنگي درتيرماه 1318 درمحله چرندآب تبريز زاده شد.پس از گذراندن دوران ابتدايي ودوره اول متوسطه به دانشسراي مقدماتي تبريز راه يافت پس ازآ، ضمن تدريس درروستاهاي آذربايجان ، ششم متوسطه رابه صورت متفرقه گذراند وسپس ازدانشكده ادبيات دانشگاه تبريز دررشته زبان انگليسي فارغ التحصيل شد.وي ازسال 1336 كارمعلمي راآغاز كردوهمزمان به گردآوري وبازنويسي داستان هاي عاميانه، ترجمه آثار مختلف خارجي وتأليف كتاب براي كودكان وتحقيق درمسايل تعليم وتربيت پرداخت .صمد گاه آثارش رابه نام هاي بهرنگ صاد وچنگيز مرآتي مي نوشت. آثاربهرنگي پس ازمرگ وي توسط ناشران به چاپ رسيد. كتاب ماهي سياه كوچولوي او ازسوي شوراي كتاب كودك به عنوان بهترين كتاب سال شناخته شدو تصاوير همين كتاب كه توسط فرشيد مثقالي تصويرگري شده بودجوايز متعددي ازجشنواره هاي معتبر جهاني دريافت كرد
منبع استفاده شده:
انجمن ادبی شفیقی
زندگينامه صمدبهرنگي
پروفسور محسن هشترودی
هشترودی عارفی بود با اندیشه ریاضی یا ریاضیدانی عارف مشرب. او در شرایط اسفناك زمان خویش به لحاظ علمی به بسط دانش و جهان بینی علمی در این سرزمین همت گماشت و اگرچه كم توفیق آن را یافت كه به همیاری تنی چند، علاقه به تفكر علمی را در میان ما برانگیزد. هرازگاهی چنین می نماید كه علم نه از طریق تكنیك بلكه از جهت تغییر اندیشه بشری و دگرگونی جهان بینی انسان، معنی جهان شمول خود را باز یافته است و این ممكن نیست مگر به سودای دانشمندانی كه در وسعت اندیشه خود، دانش را به ابعادی گسترده با فلسفه می پیوندند تا سازنده جهانی روشن تر و مردمی تر باشد. بی شك هشترودی، استاد جامع العلوم، یكی از معدود پیشروان این گروه ارزنده اندیشمندان بوده است. آن تصور محدود از علم كه عالم را به تكنوكرات و عاملی چشم و گوش بسته بدل می سازد برای او هرگز متصور نبود. تموج گسترده افكار وی چنان وسیع بود كه مسائل بسیار فراتر از حوزه علوم و فلسفه را نیز شامل می شد
از نگاه هشترودی
دانش در جست وجوی چیزی است كه هست ولی هنر در پی آفرینش چیزی است كه نیست. اگر هنرمند امروز سرسام زده به نظر می آید، به دلیل آن است كه گناه ناخواسته دانش را معصوم دیگری كه همان هنرمند است، باید با اشك چشم تائید كند.
دكارت می گوید: می اندیشم پس هستم.
من می گویم: هستم پس می اندیشم
دكتر محسن هشترودی در ۲۲ دی ماه سال ۱۲۸۶، در تبریز متولد شد. پدرش شیخ اسماعیل مجتهد مشاور شیخ محمد خیابانی در قیام تبریز و استقرار مشروطیت، نقشی اساسی داشت.
پس از اتمام دوره دبستان در دبستان های اقدسیه و سیروس تهران، دوره دبیرستان دارالفنون را در سال ۱۳۰۴ تمام كرد. در سال ۱۳۰۷، در اولین گروه دانشجویان اعزامی به اروپا، برای تحصیل در رشته مهندسی، از طرف وزارت فوائد عامه عازم اروپا شد. در سال ۱۳۰۸، به وطن بازگشت و وارد دارالمعلمین مركزی شد. دارالمعلمین مركزی را بعدها دانشسرای عالی و سپس دانشگاه تربیت معلم نامیدند. در سال ۱۳۱۱، شاگرد اول دانشسرا و جزء دومین دوره فارغ التحصیلان و گروه پنجم اعزامی به فرانسه شد.
در سال ۱۳۱۲، دو سال زودتر از موعد مقرر موفق به كسب امتیاز اول در امتحانات آنالیز عالی در پاریس و اخذ لیسانس دوم در رشته ریاضی از دانشگاه سوربن شد. در سال ۱۳۱۵ به همراه دكتر محمد علی مجتهدی دكترای دولتی یا «راتا» را دریافت كرد.
رساله دكترای دكتر هشترودی توسط ریاضیدان نامدار «الی كارتان»، راهنمایی و تصویب شد.
در سال ۱۳۱۶، تدریس ریاضیات هندسه، حساب، آنالیز را در دانشكده ادبیات، علوم و دانشسرای عالی آغاز كرد كه آنها سال ها در یك جا جمع بود. در سال ۱۳۲۰، در دانشسرای عالی به پایه استادی رسیدپروفسور محسن هشترودی
دکتر محسن هشترودي . رياضيدان
عباس معروفی
Daily Motion | Ear Tube | Searchforvideos |
| ||
مطالب و عکس از سعید بارکا در وب سایت او
يادش بخير، پشت بقعه اى كه عكسشو گذاشتم مدرسه ما بود"دوره راهنمايى" توى مدرسه تونل هايى بود كه يه راست ميرسيد به زير بقعه، يه تونلى هم بود كه ميرسيد به اتاقكى با پنجره هاى مشبك و زيبا كه براى تعميير تعطيل بود ولى من و يكى از دوستام زنگ تفريح يواشكى مى رفتيم. اينارو گفتم تا از اين به بعد جاهاى تاريخى و طبيعى رو كه مى شناسم و ارزش ديدن داره رو براتون معرفى كنم
بقعه شيخ صفى
بناى عظيم بقعه شيخ صفي الدين قسمتهاى مختلفى دارد از جمله: صحن اصلى كه حياطى است مستطيل شكل به ابعاد 40/30 در 10/16 مفروش با تخته سنگهاى صاف كه حوضى با دوازده ترك در وسط آن قرار دارد. چله خانه يا قربانگاه، مدخل صحن داراى طاق زيباى كاشيكارى شده به نام شاه عباس، اتاقى نسبتاً بزرگ به نام دارالمتولى، مسجد جنتسرا كه بيشتر براى انجام مراسم صوفيانه بوده، قنديل خانه كه در حقيقت قسمت اصلى بناست و دقيقاً روبروى سرسراى ورودى در دو طبقه قرار گرفته. گنبد "الله الله" كه در ضلع جنوب غربى قنديل خانه قرار گرفته و بر روى قبر عارف ربانى شيخ صفى الدين به صورت برجى بنا شده و سپس بر فراز آن گنبدى تعبيه شده است.در كنار قبر شيخ صفى الدين، مقبره شاه اسماعيل بناى مربعى شكل كوچكى است كه روى آن گنبد نسبتا بزرگى بنا شده است. روى قبر شاه اسماعيل صندوق مرصع فوقالعاده نفيس و گران قيمتى نصب شده كه از شاهكارهاى هنرى ارزنده دوره صفوى است. خوشبختانه اين اثر هنرى نفيس به تاراج روس نرفت. وقتى لشكر روس از بردن صندوق به دليل قرار گرفتن در زاويهاى كه داراى در كوچك بود مأيوس شدند و ديدند كه با خراب كردن در، كل بنا تخريب ميشود و صندوق از بين ميرود، رسماً به دولت وقت "رضا خان پهلوى" گفتند: كه حكومت روس حاضر است در ازاى تحويل گرفتن صندوق شاه اسماعيل، تمام شهرهاى ايران را راه آهن بكشد كه خوشبختانه دولت نپذيرفت.
نوشته شده توسط SAEED در شنبه 1385/11/14 | موضوع: گـوناگـــون یک نظر
سعید بارکا در وب سایت
Burcu güneş çile bülbülüm
Links:
.سویرم ترانه سی در آلاکس وب سایت(Alacs).New Video clip from Aygun and Namiq In Alacs.biz Web Site
در آلاکس وب سایت.قاینانا. (Alacs.biz)آذربایجانی
Alacs.Biz Web Site
AzNet
Links:
تاریخ و زبان آذربایجان
اولو دیل-آذربایجانی
Odlar Yurdu Azerbaycan
ویکیپدیا - آذربایجان دیلینده
Learn Azeri / Azerbaijani
Etnik Tariximize ve Dilimize Yeni Baxış (Azeri Dilinde)
وب خانا
تاریخ آذربایجان
آذر فوتو
قره باغ
رسول الله
Azadliq
İSMAYILLI
Mingechevir
Darqlife
Names of the following Videos are (left to right):
1)Xumar Qedimova : Aman Ayrilik
2)Xumar Qadimova - Galacayam
Gal Desan
3)Matanat İskandarli -
Sevdira Bilmadim Özümü Sana
4)Sayyad Alizadə & Manzura Musayeva -
Sanin Xatrina
5)Manana ft. Elbrus - Segah
6)Manana ft. Elbrus - Bayati-Kurt
Anajan
دویگوسال (احساس لی
و عاطیفه لی)
ترکی ترانه" آنا" شعرلر
Duygusal Şiire devam ve
Azeri Türküsü - 26 Haziran
2007
Names of the following Videos are (left to right):
1)Xumar Qedimova -
Yarama Duz Sepme
2)Huşeng azeroğlu
3)Huşeng Azeroğlu -
OLMAZ OLMAZ OLMAZ
4)Arzu Qurbani - Esen Yeller
(Dağları Duman Alanda)
Nice Azeri Music
Aqshin & Elshan - Vefasiz
Nadir Gafarzade - Deli Olaram
Manana Japaridze Azeri
Manana Japaridze.Azeri Music
ARİF AZERTÜRK. عاریف آذر تورک
رحمان ممدلی قره باغ شکسته سی (آذربایجان)
Rahman Memmedli
رحمان ممدلی Rahman Memmedli
آقای "پی یترو دلا واله" ایتالیایی مامور کلیسای کاتولیک چرا نفاق و جنگ بین ترکها را افزود و تاریخ را جعل کرد ؟
آقای "پی یترو دلا واله". Photo Courtesy of Wikipedia
او در یک خانواده آریستو کراتیک خیلی پولدار متولد شد . از سال 1614 تا 1626 به کشورهای والی نشین امپراطوری عثمانی مثل: مصر , سوریه , عراق و همچنین خود استانبول سفر کرد.
.در استانبول از آگوست 1614 تا سپتامبر 1615 اقامت کرد و بقول خودش زبان ترکی یاد گرفت
لطفا نظری به جنگ ملازگرد که در آن جنگ در سال 1071 ميلادي رومانوس ديوجانوس فرمانروای روم شرقی (بیزانس ) براي فتح بلاد از دسترفته ارمنستان و بخشهاي جنوبي رومشرقي با 200 هزار سپاهي، مركب از روميان، گرجيها، بلغارها و روسها خود را به شهر ملازگرد (مانزيكرت) (ManziKert) بين درياچه وان و ارزنهالروم رساند و اردو ز د بیاندازید
الب ارسلان سلجوقي که فرمانروای ترک سلجوق های ترک زبان بود بعد از اينكه خانواده خود را به همراه خواجه نظامالملك به همدان فرستاد براي دفع رومانوس به ملازگرد شتافت. الب ارسلان با وجود آنكه ابتدا بر مقدمه سپاه رومانوس غلبه كرد ولي از آنجايي كه از كمبود قواي خود بيمناك بود، از امپراتور بيزانس تقاضاي صلح كرد. ولي رومانوس ديوجانوس در جواب گفت كه جواب شما را در شهر ري خواهم داد و در آنجا با يكديگر صلح خواهيم كرد الب ارسلان سلجوقي که فرمانروای ترک سلجوق های ترک زبان بود بعد از اينكه خانواده خود را به همراه خواجه نظامالملك به همدان فرستاد براي دفع رومانوس به ملازگرد شتافت. الب ارسلان با وجود آنكه ابتدا بر مقدمه سپاه رومانوس غلبه كرد ولي از آنجايي كه از كمبود قواي خود بيمناك بود، از امپراتور بيزانس تقاضاي صلح كرد. ولي رومانوس ديوجانوس در جواب گفت كه جواب شما را در شهر ري خواهم داد و در آنجا با يكديگر صلح خواهيم كرد. مرحوم عباس اقبالآشتياني در باب اين جنگ مينويسد: «الب ارسلان دل به دريا زد و به عنوان مجاهدي كه جز فتح يا شهادت جوياي مقصود ديگري نيست با همراهيان خود كه سواراني متعصب و چالاك بودند به نام اسلام در نزديكي ملازگرد بر روميان تاخت. تركان سلجوقي با همان شيوه خاصي كه در حمله و جنگ و گريز داشتند با وجود كمي عدد به قدري از سربازان بيزانس كشتند كه زمين از كشته پوشيده شد و امپراتور در چنگ ايشان اسير شد. الب ارسلان ابتدا سه تازيانه بر سر او زد و گفت، چرا به دعوت صلح من جواب ندادي؟ The town of Malazgirt is an important and famous name in Turkish history being the site of the battle of Malazgirt which led the first Turks setting their foot in Anatolia. At that time Manzikert was an important trading post of the ancient Kingdom of Armenia. Here in 1071 the Byzantine emperor Romanus IV fought against Sultan Alp Arslan of the Seljuk Turks. Although Alp Arslan tried to come to a peace agreement before the battle and despite the fact that Romanus was depending heavily on unreliable Norman mercenaries, the emperor refused to negotiate. After this inevitable battle, Alp Arslan defeated the Byzantines and captured Romanus. This victory opened the doors of Anatolia to the Turks, and this date is considered to be the beginning of the Turks and that of Islam in Anatolia. It's also following this date that the Turks fully conquered the whole of Anatolia and established the Anatolian Seljuk state. فتح ملازگرد يكي از وقايع مهم تاريخ آسياي غربي است. چه از اين تاريخ به بعد روميان كه از اواسط عهد اشكاني همواره در ارمنستان اعمالنفوذ ميكردند و با وجود مجاهدت پادشاهان اشكاني و ساساني و مسلمين هنوز دست تسلط و چشم طمع ايشان از اين ناحيه برداشته نشده بود، ديگر روي اين بلاد را نديدند. گذشته از اين پس از اين واقعه نواحي آسياي صغير هم بهتدريج از كف ايشان خارج شد و تمدن يوناني و آداب عيسوي كه به پشتيباني امپراتوران قسطنطنيه تا حدود اران و آذربايجان دامنه نفوذ و راه رسوخ داشت با فتح ملازگرد و شروع استيلاي تركان سلجوقي شروع به افول كرد و تمدن و آداب اسلامي و زبان فارسي متدرجا جاي آنها را گرفت.»
صليبيها و بيزانس بعد از شكست رومانوس ديوجانوس توسط سلجوقيان، دولت رومشرقي ناچار شد بهرغم ميل باطنياش كه خود را نگهبان كليساي ارتدوكس شرقي ميدانست، از مسيحيان كاتوليك اروپايغربي استمداد كند تا آنكه در جريان جنگ چهارم صليبي وقتي كه «الكسيوس چهارم» (Alexius IV) امپراتور رومشرقي بود؛ پاپ، «اوربن دوم» (Urbin II) براي نجات تربت عيسي حكم جهاد داده بود كه طبق آن بايستي همه امت عيسوي تحت حمايت كاتوليكها درآيند، اما در جريان جنگ چهارم صليبي، فئودالها و سينيورهاي فرانسوي و اهالي ونيز لشكري به راه انداختند و به جاي حمله به مصر و فلسطين، به قسطنطنيه حملهور شدند و همانطور كه قبلا در زمينه فئوداليسم در اروپا بيان كرديم، آنان فقط فكر مال و منال و ثروت بودند تا رواج دين عيسي (ع) و آزاد كردن زادگاه آن حضرت صليبيها وقتي كه به قسطنطنيه رسيدند، آن شهر را مسخر كردند و امپراتور رومشرقي را از آنجا بيرون راندند و يك حكومت لاتيني در آنجا بهوجود آورده و مذهب كاتوليكي رومغربي را رسمي ساختند. در قسطنطنيه نيز خونريزي و قتلعام مهيبي صورت گرفت. تسخير قسطنطنيه از طرف سربازان و مبارزان صليبي بهخوبي نشان ميدهد كه چگونه كليساي رم و شخص پاپ ميخواستند نفوذشان را در آنجا رواج دهند. به دليل آنكه آنها بخش مهمي از شهر قسطنطنيه را غارت كردند و سپس آن را به آتش كشيدند اما حكومت مهاجمان لاتيني كه از غرب آمده بودند بيش از 50 سال دوام نياورد و دوباره امپراتوري بهدست امپراتوران بيزانسي افتاد. قسطنطنيه غارتشده دوباره مركز حكومت رومشرقي شد. در حالي كه آنهايي كه براي نجات تربت عيسي ميخواستند به بيتالمقدس بروند، حتي كليساي «سنت صوفي» (Sainte Sophie) را نيز از غارت خود مصون نگذاشتند شكست ملازگرد و همچنين غارت قسطنطنيه بهدست صليبيها، كمر بيزانس را شكست بهطوري كه تركان عثماني كه خود گروهي از فرارياني بودند كه از نخستين تاختوتاز مغول به تركمنستان غربي از پيش سپاه چنگيز گريخته بودند و از راه آسياي ميانه دنبال سرزميني ميگشتند، در كنار بسفر آن را يافتند. سرزميني كه پارهاي از مورخان به آن شاخزرين لقب داده بودند. در كنار شاخزرين، قسطنطنيه قرار داشت سلطان محمد دوم ملقب به فاتح كه نسل هفتم از فرزندان عثمان اول بود در (1453م/857 ه.ق/832 ه.ش) سرانجام مركز شاخ زرين را گرفت و قسطنطنيه به دست مسلمانان ترك افتاد. سلطان محمد از سوي اروپا (تركيه اروپا) به شهر تاختن آورد و با توپخانه نيرومند حصار شهر را كوبيد. گنجينهها و خزانههاي كليساي بزرگ سنتصوفي كه به دست ژوستينين ساخته شده بود، آسيب رسيد ولي بعدا به مسجد مجللي تبديل شد. اين واقعه در سراسر اروپا آوايي درافكند و بر آن شدند تا سپاه صليبي جديدي بسيج كنند ولي روزگار جنگ صليبي و آنگونه كارها گذشته بود سرمارك سايكس گويد: «از نظر تركان، گشودن قسطنطنيه منتهاي نيكي و همچنين تيرهبختي بود. زيرا كه قسطنطنيه سرمشق و پيشواي تركان و نرمكننده اخلاق آنان بود. تا هنگامي كه عثمانيان توانستند از سرچشمههاي جوشان و زنده دانش، علم و فلسفه و هنر و بردباري در تحمل افكار مخالفان در درون كشور خويش بهره گيرند، نيروي خشني نبودند، حتي روشنفكر و روشنبين هم بودند. اين شهر بزرگ از اين به بعد به استانبول (شهر اسلام) تبديل شد منبع نقل مطلب: |
The battle of Manzikert was such a shattering defeat that the Byzantines were never able to speak of it as other than "that terrible day". It was on that terrible day in 1071 that "Anatolia, heartland of Byzantium,.. was lost forever to Christendom" (Streater p 257). In one catastrophic day the eastern Roman Empire had lost its major recruiting region, its major grain producing region, and its vital trade route between Constantinople and the riches of the East.
The Emperor Romanus IV Diogenes was crowned on January 1st, 1068. According to Norwich, he was an arrogant man with a strong sense of his own importance but he was also a brave soldier. Romanus understood the threat the Seljuks posed to his empire. At home in Constantinople, Romanus had to deal with Michael Psellus and the Ducas family who, according to Norwich, loathed him and his rise to power and were resolved to bring about his destruction. The strength of this ill-feeling towards him made it virtually impossible for Romanus to leave Constantinople on campaigns, because every time he left there was the possibility of one of his enemies attempting a coup. This, however, played to his advantage because he was able to devote his energies to improving the army, obtaining new equipment, implementing new training programs and recruiting new forces. The truce that had recently been made with the Turkish leader Alp Arslan was continually being broken by the marauding Turkomans and was generally considered by Romanus as
Source:
آلبارسلان پادشاه دوم سلسله سلجوقي برادرزاده طغرل بود. او جنگهاي موفقيتآميزي انجام داد و بر تمپراطور بيزانس "رومانوس ديوجانوس " غلبه پيدا کرد و سرانجام بوسيله يکي از زندانيانش کشته شد
فرمانرواي بعدي سلجوقي ملکشاه بود که از سال 1072 ميلادي تا 1092 ميلادي حکمروايي کرد. ملکشاه، آلبارسلان و طغرل در واقع معماران واقعي امپراطوري سلجوقي بودند. دوره ملکشاه باشکوهترين دوران حکومت سلجوقيان است . قلمرو وي از کاشفر در مرز چين تا درياي مديترانه گسترده بود. او اين امپراطوري وسيع را به کمک نظامالملک اداره ميکرد. نظامالملک مدارسي بنام "نظاميه" در کشور تاسيس نمود. اولين آنها "نظاميه بغداد" بود که در سال 1065 ميلادي افتتاح شد. نظامالملک به کمک پسرانش و دانش آموختگان مدارس نظاميه اين امپراطوري بزرگ را اداره ميکرد. ملکشاه به ترويج علم و فرهنگ علاقه داشت . شاعران، فيلسوفان و دانشمندان مانند امير معزي، عمر خيام مورد حمايت ملکشاه قرار داشتند. براساس منابع دوره سلجوقي ملکشاه به عدهاي از دانشمندان ماموريت داد که تقويم جلالي را به وجود آورند و بجاي تقويم قديمي بکار گيرند. ملکشاه به توسعه شهرها علاقه فراوان داشت
منبع :
امپراطور روم شرقی (بیزانس)رومانوس ديوجانوس بعد از شکست ازسلجو قیان ترک به رهبری الب ارسلان از کلیسای کاتولیک و پاپ اعظم تقاضای کمک های نظامی و قشون کرد که این تقاضای روم شرقی در سال 1071 صورت گرفت که مسیحیان اروپا چه کاتولیک و چه ارتدکس باهم ترکهای مسلمان را شکست دهند که پاپ کاتولیک ها مقدمات جنگ های صلیبی مسیحیان را بر علیه ترکهای مسلمان در سال 1095 برنامه ریزی کرد . ارمنی های ارتدکس که تاریخ نویسان اروپا و مسیحی - محور برایشان تاریخی جعلی و پر از دروغ نوشته اند ادعا می کنند که ترکهای سلجوقی قبل از مواجه با قشون روم شرقی در سال 1071 در ملازگرد به شهر "آنی " در نردیکی شهر کارس در جنوب قفقاز در سال 1064 حمله کردند و ارمنی ها را شکست دادند و آنها را به اسارت گرفتند (یعنی 7 سال قبل از جنگ ملاز گرد در سال 1071 ). گرجی های قفقاز هم که مسیحی هستند یک قرن و اندی بعد یعنی در سال 1210 میلادی به شهر ترکهای آذربایجان در دامنه ی کوه سبلان یعنی شهر اردبیل حمله کردند و مردم اردبیل را قتل عام کردند و به قول کتابهای تاریخ گرجستان 12000 از مردم اردبیل و خان و رهبر این شهر را به اسارت گرقتند چونکه به قول گرجی ها قشون اردبیل به سرکردگی خان شهر به شهر " آنی " در نزدیک شهر ارس در جنوب قفقاز در سال 1209 حمله کرده بودند و 12000 نفر از مردم این شهر را کشته و یا اسیر گرفته بودند . دروغ های ارمنی ها که شهر "آنی " مهد تمدن قدیم ارامنه بوده است و دروغ های گرجی ها که شهر "آنی " مهد تمدن گرجستان هر چه باشد اروپای مسیحیت بدلیل مسیحی بودن ارمنستان و گرجستان مسکوت گذاشته است . ولی ارمنی ها که همیشه والی نشینی کوچک بوده اند و اطاعت از قدرتهای بزرگ می کرده اند در تاریخ ارمنستان می نویسند اگر به ارمنستان در سال 1064 حمله نشده بود ( توسط ترکهای سلجوق ) قشون ارمنی ها هرگز نمی گذاشت که امپراطوری روم شرقی در ملازگرد ( 1071 ) شکست بخورد . کسی نیست به این مورخان نادان و دروغ گوی ارمنی که امروزه در قرن بیست ویکم در تمام دانشگاه های اروپا , روسیه و آمریکا پراکنده اند و با متحدان مسیحی , نژاد پرستان نژاد آریایی و کثیری از یهودیان به دروغ نویسی و توهین به ترکها و اشغال خاک آذربایجان (20 درصد ) و افسانه سازی مظلوم نمایی مشغولند بگوید اگر قشونت قدرتی داشت که در سال 1064 از خودش دفاع می کرد کمک به امپراطوری روم شرقی برای شکست نخوردن از ترکهای سلجوق پیشکش !
شهر استانبول یا قسطنطنیه (کنستانتیپول) مرکز امپراطوری بیزانس یعنی روم شرقی بود
آقای "پی یترو دلا واله" ایتالیایی خشک مذهب کاتولیک ناراحت از شکستهای فراوان مسیحیان از ترکهای مسلمان خواست به دربار شاه عباس صفوی برود و کمک خود را (بخوانید کمک کلیسا های اروپای مسیحیت را ) برای جنگ کردن با ترکهای عثمانی اعلام بکند . پیتر و دلا واله در سال 1616 با دختری به نام سیت تی معنی از مسیحیان سوریه که پدرش کاتولیک شعبه نسترا نی
بود و مادرش یک ارمنی در بغداد در دسامبر 1616 ازدواج کرد
A Syrian Christian princess named Maani, a native of Mardin, who unfortunately died in 1621.
زن اول سوری مسیحی او خانم "سیت تی معنی" که در سال 1616 با پیترو دلا واله ازدواج کرد در سال 1621 در زمان نفاق افکنی زن و شوهر مسیحی در دربار شاه عباس صفوی فوت کرد و این با دختری یتیم گرجی که زن اولش به عنوان دختری قبول کرده بود ازدواج کرد . یعنی به عنوان پدر با دخترش به رختخواب رفت !!!
A Georgian orphan of a noble family, Mariuccia (Tinatin de Ziba), who had been adopted by his first wife as a child, travelled with him and was the mother of fourteen children
آقای دلا واله پیش شاه عباس صفوی می خواست برود واو را علیه ترکهای عثمانی تحریک بکند. خیلی از مسیحیان به اصفهان آورده شده بودند. پی یترو دلا واله شهر بغداد را( بعد از ازدواج با خانم سیت تی معنی مسیحی) در سال
در ماه ژانویه 1617 ترک کرد
در ماه فوریه 1617 از طریق مناطق کردنشین به اصفهان می رسد. می خواست که با حضور خودش البته ماموریت او ار طرف کلیسای کاتولیک این بو د ) به شاه عباس صفوی پیشنهاد کمک دنیای مسیحیت را بر ای جنگ با ترکهای عثمانی اعلام کند ولی شاه عباس در شمال کشور بود و دلا واله یکسال بایستی منتظر می بود که شاه را ببیند. او رفتن به شمال و پیوستن به شاه را با سفرش به دامنه کوه های البرز در منطقه ای به نام فرح آباد را ترجیح داد.
در فوریه 1618 به آنجا می رسد . بعد از اینکه شاه عباس او را به حضور خود پذیرفت او بدنبال شاه عباس و قشون صفوی به شهر اردبیل رفت که بخاطر حمله ترکهای عثمانی در خطر بود ( این ها را آقای پیترو دلا
آقای "پی یترو دلا واله" ایتالیایی مامور کلیسای کاتولیک در 1614-1626 میلادی آتش افروزی , نفاق بین ترکها , جنگ و بی خانمانی ترکهای صفوی و عثمانی تاریخی اروپا و مسیحی محور و بر شالوده ی دروغ و جعل نوشت که اساس امروزه کتابهای تاریخ اروپا و جهان شده است . این آقا با شرق شناسان کلیساهای ارتدکس و کاتولیک تبادل نظر کرده بود که با تحرک شاهان صفوی که خودشان ترکیبی از میراث قومهای قره قویونلو (در سرزمین صفویه ) و آق قویون لو (ترکهای عثمانی) با برادران خود بجنگند و از آنطرف هم سران عثمانی را تحریک می کردند که با شیعیان صفوی جنگ کنند . فراموش نمی کنیم که هم پدر بزرگ شاه اسماعیل شیخ جنید همسر از قوم آق قیونلو داشت و هم پدر شاه اسماعیل شیخ حیدر همسر از قوم آق قیونلو داشت. یعنی هم مادر بزرگ و هم مادر شاه اسماعیل از ترکهای آق قیون لوی عثمانی بودند . شکست تاریخی مسیحیان در جنگ های صلیبی از ترکها و شکست امپراطوری شرقی (بیزانس ) از ترکهای عثمانی و تصرف استانبول پایتخت روم شرقی در سال 1453 دنیای کاتولیک و ارتدکس را برای جنگهای غیر مستقیم از طریق تحریک همسایگان ترکها و ایجاد نفاق بین ترکها و جعل تاریخ و فرهنگ ترکها متحد ساخت بطوری که پطر اول هم در اشغال سرزمین های صفوی در سال 1722 به شاه صفوی نصیحت کرد دشمن صفوی ترکهای عثمانی هستند نه روسها!!!!! و این در حالی بود که شمال کشور توسط روس ها اشغال شده بود که ترکهای عثمانی هم مجبور به دخالت و اشغال تبریز و اردبیل و غیره در سال 1725 شدند . محمود افغان هم پایتخت صفویه را اشغال کرده بود
در 1027 پیترو دلا واله از دهقانان گرجی (زن و مرد) که در اشرف گرد آمده بودند و می خواستند مسلمان شوند سخن می گوید (ص 216). ظاهرا دهکدة کنونی گرجی محله در حدود هشت کیلومتری غرب شهر بهشهر مسکن نخستین آنان بوده است . بر اساس منابع موجود پیترو دلا واله نخستین خارجی بود که در 1027 در اشرف با شاه عباس ملاقات کرد.( رجوع کنید به عسگری ص 197 دلا واله ص 226ـ230) در زمان وی هنوز ساختمان کاخ اشرف به پایان نرسیده بود. به نوشتة او شاه عباس هر وقت به فرح آباد سفر می کرد بیشتر زمستان را در اشرف به سر می برد. (دلا واله ص 213) بر اساس اطلاع عالم آرای عباسی در 1028 شاه عباس عید نوروز را در اشرف گذراند (اسکندرمنشی ج 3 ص 944). وی که در طول سلطنت خود بارها به اشرف سفر کرده بود در 1037 سه ماه در مازندران از جمله اشرف گذراند و در 1038 در شهر اشرف درگذشت (رجوع کنید به همان ج 3 ص 989 1058 1065 1072 1075ـ 1076). شهر اشرف پس از شاه عباس اول مدتها اهمیت خود را حفظ کرد. در 1049 شاه صفی پس از اقامت در این شهر به ییلاق فیروزکوه حرکت کرد (حسینی استرآبادی ص 259). پس از وی شاه عباس دوم نیز به اشرف رفت وآمد می کرد و در 1063 جشن نوروز را در این شهر در کنار دریاچة عباس آباد برگزار کرد (وحید قزوینی ص 157ـ 158). شاه عباس دوم پس از آن نیز بارها به اشرف و فرح آباد سفر کرد. در همین دوره در برخی منابع نام شهر اشرف با دارالسلطنه همراه است که نشان دهندة اهمیت آن (شاید به عنوان دومین پایتخت ) است (همان ص 267 268 270). در 1138 در دورة شاه طهماسب دوم که بخشی از ایران در اشغال افغانها بود فتحعلی خان قاجار از امرای قزلباش سپاهیان شاه را که برای تشکیل مرکز مقاومت در آنجا گرد آمده بودند در حدود اشرف شکست داد اما پس از مدتی با شاه طهماسب همکاری کرد (عسگری ص 167). پس از صفویه نادر دستور تعمیر کاخهای سلطنتی اشرف را صادر کرد و در آبادی قره تپه (تپه سیاه ) در دوازده کیلومتری اشرف 125 تا 150 خانوار افغانی را ساکن کرد. قره تپه محل جشنهای بزرگ نادرشاه بوده و از بالای تپة آن که هنوز آثارش باقی است از قشون خود سان می دید (رجوع کنید به وامبری ص 53 ـ54 عسگری ص 169). در 1165 کریم خان زند به همراه محمدحسن خان قاجار وارد اشرف شد (نامی اصفهانی ص 29). در 1172 محمدحسن خان در استرآباد شورش کرد. وی با سپاهی بزرگ به مازندران وارد شد و شهر اشرف را تصرف و در کنار شهر به سوی ساری سنگربندی کرد (همان ص 80)
Source:
دلا واله جهانگرد ایتالیایی در سفرنامة خود (ص 123ـ125) از عزاداریهای دهة اول محرم 1027/ 1618 در اصفهان گزارش نسبتا مفصلی داده و از برگزاری نمایشهای ساده در این مراسم سخن گفته است . گزارش تاورنیه از مراسم عزاداری در اصفهان و در حضور شاه صفی (حک : 1038ـ 1052) تکامل تدریجی شبیه سازی و بازسازی وقایع کربلا را در عزاداریها نشان می دهد. به نوشتة او در جلو هر یک از دسته های عزاداری عماریهایی حمل می کردند که بر روی آنها تابوتی بود و در هر تابوت کودکی را خوابانده بودند تا یادآور کودکان شهید در کربلا باشد. پیشاپیش عماریها اسبهایی را با زین و یراق به منزلة اسبهای شهدای کربلا حرکت می دادند (ص 414). بیش از یک قرن بعد ویلیام فرانکلین ــ شرق شناس و افسر انگلیسی که از 1200 تا 1202 در دورة زندیه (ح 1163ـ ح 1208) در ایران بود ــ در سفرنامة خود از برخی مجالس عزاداری در شیراز گزارش داده است . بنا بر این گزارش در دهة اول محرم دسته هایی از جوانان به مثابه سپاهیان امام و عمرسعد ــ که هر دسته با علائم مخصوصی شناخته می شدند ــ در کوچه ها و خیابانها با هم می جنگیدند
Source:
پیترو دلا واله ،گربه پارسی را به ایتالیا برد و این نوع بهترین حیوان خانگی شد
Source"
“Money vanishes, but the skill of the two hands remains.” So says a favorite proverb on both sides of the Mediterranean; it surely reflects why girls throughout that region were taught to weave and to use the needle.
Written by Caroline Stone
As a result, some of the most charming embroideries were produced to embellish homes, demonstrate skills, to while away otherwise idle hours and provide the pleasure of self-expression. Among them are the embroideries from throughout the Ottoman Empire, known as işlemeler (pronounced eesh-lem-eh-LAIR) and often referred to, rather loosely, as “Turkish towels.”
The earliest surviving Ottoman embroideries—“Ottoman” is more correct than “Turkish,” since they come from different parts of the empire—were almost certainly made professionally or in the palace workshops at Topkapı Palace in Istanbul. They show bold, stylized repetitive designs: trellises, medallions, pomegranates, carnations and, of course, tulips. These, from the 16th century, held a special place in Ottoman gardens, poetry and art, so much so that that period was known as the Lâle Devri, “the tulip age,” and the passion spread to Europe.
In the past, embroidery was a relatively cheap means of decorating cloth, and embroidery designs often imitated those on brocades and other more expensive woven textiles. The early Ottoman pieces with a pomegranate design may have been copied from luxury textiles from Italy and Spain. In a similar way, patterns from Chinese silks were adapted in Iran and moved west from there.
As well as large, formal embroideries, which have much in common with the suzanis still produced in Central Asia, there were smaller pieces, often far more varied and personal, that were made at home. Almost certainly, they existed before the 16th century, but no examples that old have survived. Marco Polo mentions women embroidering in the city of Kirman, then under Tatar rule:
The gentlewomen and their daughters are adepts with the needle, embroidering silk of all colors with beasts and birds and many other figures. They embroider the curtains of nobles and great men so well and so richly that they are a delight to the eye. And they are no less skillful at working counterpanes, cushions and pillows.
Around 1550, a traveler from Genoa, whose name has been lost to us, described an audience with the Haseki Sultana, the mother of the sultan’s sons. His account includes an early mention of the Ottoman custom of offering a guest a tray of beautiful textiles on departure. (See box titled “This is how the English writer Julia Pardoe described her experiences in Istanbul in the 1830’s”) The sultana was almost certainly Hürrem, also called Roxelana, the wife of Süleyman the Magnificent, who was famous even in Europe for both beauty and wit. She was an ex-slave, most probably of Russian origin, and it is in her tomb and in that of her son, the Şehzade Mehmet, who died in 1543, that the oldest surviving examples of these more personal embroideries have been found: five handkerchiefs.
A century later, the great Italian traveler
Pietro della Valle wrote,
“We find it hard to believe in our country that work on white cloth is held in such esteem and value in Turkey, and that they make such a lot of it. The reason is that the women are usually kept shut indoors and that they have no house work to do, unless they are employed to do something, so they pass their time at embroidering white cloth.”
Source:
It is true that Della Valle liked to put himself centre-stage. It's fortunate for us that he did, because in his "Viaggi" (travels) he describes himself listening to dervishes in Istanbul, titillated by dancers in Cairo, ensconced in the court of Shah Abbas in Isfahan, tasting the finest dishes to the sound of sophisticated instruments, or fascinated by an Indian singer, accompanying himself on the veena, this marvellous instrument of southern India that is described to Europeans for the first time in Pietro's writings. His descriptions are not short on details, or, for that matter, on opinions. These details, cross-referenced with other sources, such as the manuscripts of Ali Ufki, a Polish musician at the court of the Sultan of Istanbul, allow us to reconstruct what he heard, loved and admired.
Having left with Italian servants, he has returned with Oriental musicians, Persian or Indian, and a Georgian second wife, Maria Tinatin, known as Mariuccia.
His education was mainly musical. His first teacher was Stefano Tavolacci, organist of the church of the Madonna del Popolo, with whom he made such quick progress that he was obliged for a long time to play 'in fifths' because, at seven years old, his hands were not big enough to stretch to the octave. On the death of Tavolacci, Della Valle continued to study counterpoint and harpsichord with Quintio Solini, and later with the even more famous Paolo Quagliati. He also studied the violin and the viola da gamba.
But he wasn't only precocious in the field of music. At the age of ten he fell in love with a young girl from Rome, whom he courted for twelve years. In the end the girl's mother opposed the marriage, provoking a terrible disappointment in Pietro, who contemplated suicide, or a bloody revenge on his happy rival. In fact, he limited himself to leaving Rome and travelling around Italy. In the course of his peregrinations, which began, according to his journals, to no longer satisfy his 'virtuoso curiosity', he met someone in Naples who would prove to be decisive for his future: the famous doctor and humanist Mario Schipano, a great scholar of Arab and Turkish languages and civilisations. As a result of their encounter, Della Valle began to work on his grand project, a pilgrimage to the Holy Lands - apparently motivated more by a desire for adventure than by any religious fervour. He arranged with his friend Schipano that he would send him an account of his travels ('viaggi') in 'friendly letters' ('lettere famigliari') that Schipano was to publish.
On the 4th of March 1614, after having organised a highly theatrical ceremony in which he donned the insignia of a pilgrim, Pietro left for Rome and then for Venice, where, on the 8th of June, he set sail for Constantinople, on the galleon Il Gran Delfino. The voyage was less adventurous than Della Valle had hoped. He stayed in Constantinople for about a year, learnt Turkish and sent Schipano the first ten letters of the volume that would later be dedicated to Turkey. Amongst his observations and descriptions of the city and of the agreeable life that was to be had there, amongst his analyses of the music of the janissaries and dervishes, were details of a drink that was unknown in Europe at that time - coffee.
On the 25th of September 1615, Della Valle left Constantinople for Alexander, Cairo and its pyramids, bought two mummies, which he sent to Rome, went on to Jerusalem and then to the banks of the Jordan and arrived finally at Hebron, thus completing the promised pilgrimage. He could now remove his pilgrim's garb at last, and move on to Damascus and then Aleppo. His adventure appeared to be over, and Schipano suggested he return to Rome, where the affairs of the Della Valle household were suffering from the absence of the head of the family. Instead, it was in Aleppo that Pietro decided to continue his journey to the East and to glory - that of bringing back an exceptional account of his journey, together with everything else that he thought might be worthy of interest in Italy: spices, objects, musical instruments and so on. Above all, he hoped to meet the famous shah of Persia Abbas the Great, in order to propose an alliance with the Cossacks against the Turks.
He therefore left Aleppo for Baghdad, joining a caravan of fifteen hundred people with his horses and tents, whose magnificence filled the others with admiration. Undoubtedly it was during one of their stops, in the hottest hours of the day, that he first heard mention of the woman who would become his wife. A stranger spoke to him of his unrequited love for a young girl of Baghdad: Maani. Bit by bit, by dint of listening to praise of the young beauty's 'soul and body', Della Valle developed a real passion for her, which moved him to reach Baghdad as quickly as possible in order to declare his undying love to her. He arrived in Baghdad in October 1616, at the end of a difficult journey, and remained there until the 4th of January of the following year. Pietro did not find it easy to win the hand of Maani. He had to overcome first her mother's objections and then her father's. Finally he was able to write to his friend Schipano that he was leaving with his new wife for Isfahan, in Persia, before returning to Italy.
On the 4th of January 1617, Pietro Della Valle left Baghdad for Isfahan with his wife and retinue, arriving there on the 22nd of February. He found the city even more beautiful than Constantinople and he decided to wait for Shah Abbas the Great there. The shah was occupied by the war against the Turks, which had just flared up again. A year later, in January 1618, he reformed his retinue before deciding to join the shah in Ferhabad to talk with him of his great plan of joining forces against the Ottomans (Della Valle, who grew up in the middle of the Counter-Reformation, was an impassioned reader of Torquato Tasso's 'la Gerusalemme Liberata' ('Jerusalem Delivered')). He was able to converse at length with Abbas, but the Persian victories against Constantinople meant his journey had been in vain. The Persian victors negotiated a favourable peace, and Pietro was able neither to fight nor to realise his plan for an alliance.
In fact everything seemed to have become pointless. Schipano was no longer replying to his letters. Homesickness, the fear of being forgotten in his own country, and his consciousness of being a long way away from Rome, plunged him into a deep depression. In September 1622, preparations for the departure began. It was decided that the return journey would be made via India, so via Ormus, Goa and the ocean. The small group was made up of Pietro, Maani and her brother, Maria Tinatin, a young, twelve-year-old slave whom Maani had brought up as her daughter, and a few servants. After visiting the ancient city of Persepolis, they arrived in Mina, on the edge of the Persian Gulf, where they hoped to find passage on a ship. Unfortunately the area was infested with malaria, and everyone fell ill, except for Della Valle himself. Maani, who was pregnant, lost the baby and then died herself, in her husband's arms. Pietro kept vigil over the corpse for seven nights and then found someone to embalm it, in order to fulfil his wife's last wish: to reach Rome. Unwell himself, Della Valle was treated in Shiraz by a Persian doctor then finally set sail from Ormus on the 16th of January 1623, on board an English vessel, the Whale. Naturally he had to keep the contents of his trunks hidden from the sailors. One month later he disembarked at Surat, on the west coast of India. He remained in India until December 1624, and for a year he travelled up and down the west cost, as far as Calcutta in the south. A great weariness shows through in the eight letters he wrote from India - he describes himself as an 'unhappy shadow'. Some interesting pages have been retained about the caste system, the mutual education of the young people, and the music in Goa, as much Western as Indian, which he enjoyed and listened to with great attention.
On the 17th of December 1624, Della Valle left India by boat, bound for Muscat (Oman), the Persian Gulf as far as Basra, and then Aleppo and Alexandretta. He arrived in Naples on the 5th of February 1626. His account of this return journey speaks of delays, problems, vexations and the continuous presence of Maani's body, which he had to defend against the curiosity and cupidity of those who imagined it to be quite a different type of treasure. This account contrasts horribly with the lively descriptions of the colours, costumes, habits and abundance of luxury that accompanied Della Valle on his arrival in the East. He returned to Rome by night, incognito, because he felt that his status of widower forbade him any sort of celebration.
His first concern was to bury Maani. First, though, he wanted to open the coffin in front of his relatives. The corpse, preserved in camphor, was still in good condition, but Maani's once-perfect face was completely decomposed. Maani was buried in the family vault in the church of Aracoeli. An extravagant ceremony was organised a year later, where Della Valle gave the funeral oration that he had composed for the occasion.
Della Valle was received by Pope Urbain VIII, who appointed him a "cameriere d'onore di spada e di cappa" (a gentleman of the pope's bedchamber). He resumed his studies of oriental languages and took an active interest in music. He wrote an essay in which he defended opera, then in its infancy, against the earlier polyphony. He was the assiduous correspondent of Gianbattista Doni, an illustrious musical theoretician, and constructed fantastical instruments that he named 'enharmonic harpsichord' and 'panharmonic viol'. He married Maria Tinatin, his deceased wife's young companion, who had followed him to Rome, and who bore him fourteen children. His life of study and family concerns was interrupted by a tragic incident: on the 6th of April 1636, during the procession of the Santissimo Rosario, he intervened in a quarrel between his servants and those of the house of Barberini, and mortally wounded one of the latter. The matter would probably have been without consequence if it had not happened in the presence of the pope, during a sacred ceremony. Della Valle took refuge in Paliano, in a fortress belonging to the Colonna family. He returned to Rome a year later, pardoned by the pope.
Pietro Della Valle, known as 'Il Pellegrino', died on the 21st of April 1652. He was buried in the chapel of Saint Paul in the church of Aracoeli, but today there is no inscription to indicate his exact burial place.
Fiorella Giannuzzi, March 2006.
Translated by Caroline Durant
Source:
Pietro della Valle
Aus einem uralten römischen Geschlechte, das seinen Stammbaum bis auf die edlen Familien der Republik zurückführen durfte, ward Pietro della Valle geboren, im Jahre 1586, zu einer Zeit, da die sämtlichen Reiche Europas sich einer hohen geistigen Bildung erfreuten. In Italien lebte Tasso noch, obgleich in traurigem Zustande; doch wirkten seine Gedichte auf alle vorzüglichen Geister. Die Verskunst hatte sich so weit verbreitet, dass schon Improvisatoren hervortraten und kein junger Mann von freiern Gesinnungen des Talents entbehren durfte, sich reimweis auszudrücken. Sprachstudium, Grammatik, Red- und Stilkunst wurden gründlich behandelt, und so wuchs in allen diesen Vorzügen unser Jüngling sorgfältig gebildet heran.
Waffenübungen zu Fuß und zu Ross, die edle Fecht- und Reitkunst dienten ihm zu täglicher Entwicklung körperlicher Kräfte und der damit innig verbundenen Charakterstärke. Das wüste Treiben früherer Kreuzzüge hatte sich nun zur Kriegskunst und zu ritterlichem Wesen herangebildet, auch die Galanterie in sich aufgenommen. Wir sehen den Jüngling, wie er mehreren Schönen, besonders in Gedichten, den Hof macht, zuletzt aber höchst unglücklich wird, als ihn die eine, die er sich anzueignen, mit der er sich ernstlich zu verbinden gedenkt, hintansetzt und einem Unwürdigen sich hingibt. Sein Schmerz ist grenzenlos, und um sich Luft zu machen, beschließt er, im Pilgerkleid nach dem Heiligen Land zu wallen.
Source:
Della Valle discovering the mummy
evident by Pietro della Valle's enthusiastic mummy- hunting. He describes the expedition in a letter sent from Cairo on 25 January 1616: Having reached "the Pyramid of the Mummies" (Saqqara), della Valle set up camp and ordered the workers to start digging holes at some distance from the wells that had already been explored. He wanted to be sure that other treasure seekers had not previously tampered with any mummies he eventually discovered. Although his efforts did not yield any results, he was approached by one of the "peasants," who let him know that he had a well-preserved mummy for sale. "When these words were reported to me by the interpreter, I was immediately willing, and having left full instructions with all those who were digging, I took with me Tommaso, the interpreter, and the painter, and followed on foot after the peasant." They walked for a long time, and della Valle began to doubt the wisdom of his hasty acceptance, but finally arrived "at the spot where, near an excavated well... [The peasant] drew forth a mummy from some sand under which he had it hidden, the entire body of a dead man, which being for the most part well preserved and most curiously adorned and neat, seemed to me very beautiful and elegant. It could be seen to be a large naked man, though he was tightly bound and wrapped in a great quantity of linen cloths, embalmed with the bitumen which, when it then becomes incorporated with the flesh, is called among us mummia, and is given as medicine... In addition, spread around all over the body there was a covering made of similar cloths all painted and golden, beautifully stitched and coated, I believe with pitch, all over, and sealed at the edge with many lead seals, all of which betokens someone of consequence."
Source:
پي يترو دلا واله ملقب به ‹‹ ايل پلگرينو›› سياح و شواليه ايتاليايي از خاندان اصيل رمي بوده، كه در 11 آوريل 1586 در رم پا به عرصه وجود نهاده، سياح مزبور در دوران جواني در دورس حقوق آكادمي اوموريستي شركت كرده و دوره آن را به پايان رسانده، در مدت اقامت خود در شهر ناپل با زبانهاي شرقي و هيات و نجوم و جغرافيا و باستان شناسي آشنا شد. ضمناً زبانهاي يوناني جديد، پرتغالي، فرانسوي..را در اروپا و فارسي و عربي و تركي و......را در مشرق زمين فرا گرفت و به تمام اين زبانها حرف مي زد و مي نوشتSource:
"The Prince of Travelers" With 31 Full-Page Engravings
VALLE, Pietro della. Reiss-Beschreibung in unterschiedliche Theile der Welt, nemlich in T, Egypten, Palestina, Persien, Ost-Indien und andere weit entlegene Landschaften. Geneva, Johann Herman Widerhold, 1674.
First German edition of Della Valle's account of his 11-year pilgrimage to Turkey, India and the Middle East, published as a series of 54 letters. In his discussion of travelers who set forth without any desire for monetary profit, but only to seek knowledge, Sir Henry Yule remarked, "The prince of all such travelers is Pietro de la Valle, the most insatiate in curiosity, the most intelligent in apprehension, the fullest and most accurate in description" (Yule apud Cox). Della Valle's wide-ranging letters are full of astute observations about local beliefs, diets, hair-styles, and rituals. He mentions the Indian habit of chewing paan or betel leaf, and becomes enamoured with a species of silky-haired cats in Persia, returning home with 4 pairs. He describes weddings, temple processions and ceremonies, especially the practice of sati (he actually speaks to a widow contemplating sati and tries to dissuade her, see pt. 4, p. 94 and plate facing p. 92).
DELLA VALLE. REISS-BESCHREIBUNG. Photo Courtesy of archive.liveauctioneers.com
يكي ديگر از دانشمندان حوزه دانشگاهي رم كه ازمهم ترين شرقشناسان جهان بشمار ميايد سياح و دانشمند رمي پيترو دلاواله (1586-1652 م.) اختر شناس و متخصص مطالعات ايراني است.دستنوشته هاي او كه حاوي سفرنامه ها و نتيجه پژوهش هاي پر ارزشي در باره ايران و زبان و ادب فارسي است هم اكنون در كتابخانه بزرگ واتيكان و كتابخانه شهر مودنا نگهداري ميشود و هنوز آنچنان كه بايد موضوع پژوهش و بررسي محققين قرار نگرفته است. پيترو دلا واله شناخت وسيعي از زبان، تاريخ، فرهنگ و هنر ايران و طبع ويژه اي در زمينه موسيقي و شعر داشت .بي ترديد وي از نخستين اروپائياني است كه اشعاري به زبان فارسي سروده و نام و شناخت شعر حافظ را در ميان ادبا و خاورشناسان ايتاليا و اروپا رواج داده است
Source:
پيترو دلا واله هنگام عزيمت به دربار شاه عباس اول با خود يك نقاش فلاماندي به ايران آورد. اين نقاش در طول سفر تصاويري از مناطق مختلف تهيه كرد. دلاواله در ايران او را به دليل بي ادبي از خود جدا كرد. پيترو دلاواله مي گويد: اگر شاه اثري از نقاش من ببيند، حتماً او را از دستم خواهد گرفت
Source:
از قرن دهم / شانزدهم سیاحان اروپایی به این سرزمین قدم گذاشتند. مشهورترین آنها دلا واله بود که بعضی از لوحه های حاوی خطوط میخی را از شهر کلدانی اور (مقیر امروزی ) به اروپا برد. تأسیس شعبة شرکت (کمپانی ) هند شرقی در بصره و بغداد که ورود انگلیسیها به خاورمیانه را در پی داشت اروپاییان علاقه مند به جمع آوری اشیای عتیقه را نیز متوجه عراق کرد
Source:
Acquaintance with the literature began in 1616, when the well-known traveler Pietro della Valle brought from Damascus a copy of the Hebrew Pentateuch in the Samaritan recension. Since then many copies have come to Europe and America. The text, edited by Morinus from Pietro's manuscript, was published in Le Jay's Polyglot in 1645, and again in Walton's Polyglot in 1657. The new discovery was received with the greatest interest by Biblical scholars. It was found that the recension, while essentially agreeing with the Masoretic text, differed from it in some important particulars, all of which could not be due to scribal corruptions. The controversy as to the relative authority of the two texts was carried on with too much prejudice and too great acrimony on both sides ever to elicit the truth. Since that time a great advance has been made in critical methods; so that, while the question is by no means yet settled, the lines on which it must be studied are now clearly seen.
Source:
آقای "پی یترو دلا واله" ایتالیایی بعد از بارگشت خود و گزارش جنگ افروزی و نفاق افکنی بین ترکهای صفوی و عثمانی از طرف رهبر کاتولیکهای روم مورد تشویق قرار گرفت
He reached Cyprus and finally Rome on the 28th of March 1626 where he was received with many honors, not only from the literary circles but also from the Pope Urban VIII, who appointed him a gentleman of his bedchamber.
Source:
آقای پیترو دلا واله در 21 ماه آوریل 1652 در شهر رم فوت کرد
یورش افغانها و سقوط اصفهان
این کتاب روایت یوداش تادوش کروسینسکی judasz tadeusz krusinskyراهب لهستانی مقیم اصفهان به زبان لاتینی است که درزمان حمله افغانها به ایران درزمان شاه سلطان حسین صفوی دراصفهان بوده است
بحرین
صعود وسقوط محمودافغان درایران
مجازاتِ زنان به دستِ پادشاهانِ
پادشاهان صفوی و رفتارهای ناهنجار!
عبدالرزاق بیگ دنبلی
تشکیل دولت صفوی در اوایل قرن دهم هجری قمری ( ابتدای قرن شانزدهم میلادی )
در زمان صفويه جهانگردان بسياری به ايران آمده اند و از آنها سفر نامه هايی بجای مانده است، اما قبل از روزگار صفويه از جهانگردان اروپايی که سفرنامه ای به يادگار مانده باشد ، جز مارکو پولو و کلاويخو و چند تن بازرگان و نيزی کسی را نمی شناسيم. کلاويخو که سفير پادشاه اسپانيا در دربار تيمور بود، در سفر خود به ايران از شمال غربی اين سرزمين تا اقصی ناحيه ی شمال شرقی آنرا پيموده است و بسياری از نکات اجتماعی و اداری و سياسی ايران را در روزگار آشفته و پر آشوب فرمانروايی تيمور دريافته و در سفر نامه ی خود آورده است
Source:
رجب نيا، مسعود Safarnameye kelavikhoo
SonBahar:Raşid Behbudov
رشید بهبود اف: سون بهار
BURAK KUT - sonbahar ( yunus)
بوراک کوت (ترکیه): سون بهار
(مولایم موزیک)
رحمان اسداللهی: گوزوم یاشلا دولماسین
Rahman Asadollahi -
Gozum Yashla Dolmasin
سوپر اسکی ریپ کا - اروپا (آذربایجانلی)
Super Skripka - Avropa
لای لای ددین منه , حیات وردین منه آنا عزیز آنام , شیرین سوزلی آنام گونش کیمین یانا یانا آنا Salam Baki |
Anar Nagilbaz - kechdi gunler
ووگار: جنت باکی
Cennet Baki 2 Vugar
نیام الدین موسی : یالان میش بی عشقین آتشی
Niyameddin_Musayevin_Zor_Mahnisi
student loans |
No comments:
Post a Comment